. شما دیدید که با وحدت کلمه بدون اینکه سازوبرگى داشته باشید بر قدرتهاى بزرگ پیروز شدید. چرا پیروز شدید؟ براى اینکه براى خدا بود. این قیامْ قیام حق بود، قیام حق بر باطل بود، قیام الوهیت بر طاغوت بود، قیام انسانیت بر توحش بود، قیام تمدن بر بربریت بود. [در] این قیام انسانى در عین حال که ما هیچ نداشتیم و آنها همه چیز، بر آنها غلبه کردیم. این غلبه را خداى تبارک و تعالى نصیب ما کرد. چرا؟ براى اینکه با هم بودیم و خدا با جماعت است: یَدُ اللَّه مَعَ الجماعة ؛ خداوند با اجتماع است. و شما همه با وحدت کلمه، و آن کلمه کلمه حق نه کلمه باطل، همه با هم حق گفتید، همه با هم حق خواستید، حقّ خودتان را خواستید، آزادى خواستید، استقلال خواستید و اسلام- «جمهورى اسلامى»- خواستید. بحمد اللَّه آزادى براى شما حاصل است.
الآن از هیچ کس نمىترسید ولى باید ما از خودمان بترسیم. ما باید از خدا بترسیم. از خودمان بترسیم که نافرمانى نکنیم، که خلاف نکنیم؛ و الّا دیگر آن زحمات سابق نیست، دیگر سازمان امنیت نیست؛ دیگر شهربانى که بتواند به مردم ظلم بکند نیست. شهربانى اسلامى است، دولت اسلامى است؛ دولتى است که تابع قانون است، تابع اسلام است. آنکه تابع اسلام است ظلم نمىتواند بکند و نمىکند.
صحیفه امام، ج7، ص: 7
قانون اسلام براى خلوت و جلوت
خدا مىخواهد مردم را به «اعلى علیین» برساند. از اسفل السافلین بکشاندشان تا «اعلى علیین»، و این در غیر رژیمهاى انبیا جاهاى دیگر اصلًا مطرح نیست. چکار دارند به اینکه مردم بشوند یک مردم الهى، به ما چه ربط دارد. اینجا خلاف نظم نکنند، اینجا کارى که به حکومت ما ضرر بزند، هر چه مىخواهد باشد. انبیا این طور نیستند. انبیا به شما کار دارند توى صندوقخانه ات هم که هستى به تو کار دارند. هیچ کس نیست، لکن حکم خدا هست دنبال شما. آنها مىخواهند یک انسانى تربیت کنند که خلوتش و جَلوتش فرقى نداشته باشد. همان طورى که خیانت نمىکند در جلوت و در پیش مردم، براى اینکه از مردم ملاحظه مىکند، انبیا مىخواهند انسانى درست کنند که پیش مردمش و غیاب مردمش دیگر فرقى نباشد، هر دویش آدم باشد، وقتى آدم شد، چه در خلوت آدم است، چه در بین مردم هم آدم است. آنها نظرشان به این معنا هست، و ما میلمان این است؛ آرزومان این است که یک همچو مکتبى در خارج بشود، تحقق پیدا کند؛ میل انبیا هم همین بوده است. میل همه ما این است که ما یک حکومتى داشته باشیم، همان جور حکومتهایى که در صدر اسلام بود که عدالت بود، همهاش عدالت بود و زاید بر آن، آن مسائلى که در قرآن کریم و در اسلام هست آنها هم باشد- همه چیز- و حالا راجع به جمهورى اسلامىاش که اول قدم است و تا حالا الآن اسلام، جمهورى اسلامى الآن رژیم ماست. براى اینکه رأى دادید و شد.
تلاش براى تحقق محتواى اسلامى در نظام
رژیم سابق رفت، دفن شد تا ابد. دفن شد و حالا رژیم شما رژیم اسلامى است. در این رژیم اسلامى الآن ما خیلى مسئولیت داریم. مسئولیت بزرگ داریم و او حفظ آبروى اسلام است. الآن ما همهمان مکلفیم حالایى که جمهورى اسلامى شد ما هم اسلامى باشیم. اگر بنا شد جمهورى اسلامى باشد اما ماها دیگر اسلامى نباشیم، حکومت اسلام نیست؛ اینکه، جمهورى اسلامى نمىشود. اگر بنا شد که جمهورى اسلامى باشد، پاسبانهایش اسلامى نباشند خداى نخواسته، دادگاههایش اسلامى نباشد، وزارتخانه هایش اسلامى نباشد، این حکومت طاغوتى است؛ به اسم اسلام. همان طاغوت است، منتها اسمش را ما عوض کردیم. ما نمىخواهیم اسم عوض بشود، ما مىخواهیم محتوا درست بشود، باید کوشش کنید محتوا درست بشود.
امروز اسلام بسته به اعمال شماست، حکومت اسلامى، اگر شما خوب رفتار کردید، همه قشرهاى ایران خوب رفتار کردند، یک حکومت اسلامى و یک رژیم اسلامى «؛ حکومتش اسلامى، ملتش هم اسلامى». اگر همه وزارتخانهها اسلامى شد و همه ادارات اسلامى شد، و ارتش اسلامى شد و شهربانى اسلامى شد و ژاندارمرى اسلامى شد، آن وقت حکومت ما یک حکومت اسلامى است. و اگر ماها هم که یک اشخاصى هستیم هر کدام وارد یک کسبى هستیم، و یک شغلى هستیم، ماها هم روى دستور اسلام عمل کردیم یک ملت اسلامى هستیم، و الّا الفاظ است و معنا ندارد. هى من بگویم اسلام و لکن عملم بر خلاف آن باشد، هى حاکم بگوید اسلامى و لکن عمل بر خلاف آن باشد، آن وقت نه رژیم، اسلامى مىشود، نه ملت، ملت اسلامى مىشود. کوشش کنید که ملت اسلامى باشد و دولت اسلامى.
صحیفه امام، ج8، ص: 417
بالاترین مصیبتى که بر اسلام وارد شد، همین مصیبت سلب حکومت از حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- بود؛ و عزاى او از عزاى کربلا بالاتر. مصیبت وارده بر امیر المؤمنین و بر اسلام بالاتر است از آن مصیبتى که بر سید الشهداء- سلام اللَّه علیه- وارد شد. اعظمِ مصیبتها این مصیبت است که نگذاشتند مردم بفهمند اسلام یعنى چه. اسلام حالا هم به حال ابهام دارد زندگى مىکند. الآن هم مبهم است. الآن هم نمىدانند مردم که معنى اسلام چیست، حکومت اسلامى چیست، اسلام چه مىخواسته بکند، چه برنامهاى اسلام داشته است در حکومتش. این پنج سال حکومت، یا پنج- شش سال حکومت حضرت امیر، این با همه گرفتاریهایى که بوده است و با همه زحمتهایى که از براى حضرت امیر فراهم شد، سلبش عزاى بزرگ است. و همین [دوره] پنج ساله و شش ساله، مسلمین تا به آخر باید برایش جشن بگیرند؛ جشن براى عدالت، جشن براى بسط عدالت، جشن براى حکومتى که اگر چنانچه در یک طرف از مملکتش، در یک جاى از مملکتش، براى یک معاهد - یک زن معاهد ذمی که در پناه اسلام است- یک زحمت پیش بیاید، یک خلخال از پاى او درآورند، حضرت، این حاکم، این رئیس ملت، آرزوى مرگ بکند، که مرگ براى من- مثلًا- بالاتر از این است که در مملکت من یک نفر زنى که معاهد هست خلخال را از پایش درآورند. این حکومتْ حکومتى است که در رفتنش مردم باید به عزا و سوگوارى بنشینند؛ و براى همان پنج روز و پنج ساله حکومتش باید جشن بگیرند؛ جشن براى عدالت، جشن براى خدا، جشن براى اینکه این حاکم حاکمى است که با ملت یکرنگ است بلکه سطحش پایینتر است در زندگى؛ سطح روحىاش بالاتر از همه آفاق است، و سطح زندگىاش پایینتر است از همه ملت. رابطه مؤمن و قانون و الَّذین کَفَروا یَتَمَتَّعونَ و یأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الانْعامُ و النّارُ مَثْوىً لَهُمْ ؛ این میزان است. هر کس که ملاحظه کرد که در تمتعاتش- در اکل و استفادهها و لذایذش- به افق حیوانى نزدیک است، یعنى مىخورد و لذت مىبرد بدون اینکه تفکر کند که از چه راهى باید باشد. حیوان دیگر فکر این نیست که حلال است یا حرام است؛ فکر این نیست که امت در گرفتارى هستند یا نیستند. آنهایى که بدون این تفکر، بدون یک قانونى- بدون قانون اسلامى- تمتع مىکنند و مىخورند، اینها اکلشان اکل حیوانى است و النّار مثوىً لهم. در روایتى است که از براى کافر هفت تا مِعاء است، و از براى مؤمن معاء واحد است. مؤمن یک معاء بیشتر ندارد و آن معاء قانون است: شکمش را، سایر لذایذش را، تطبیق مىکند با قانون اسلام؛ تخلف از قانون اسلام نمىکند. اما آن کسى که مؤمن نیست، از راه شهوت مىخورد بدون اینکه تطبیق با قانون بکند، این یک معاء؛ از راه غضب مىخورد بدون اینکه تطبیق بکند با قانون، این هم یک معاء؛ از روى هواى نفس مىخورد این هم یک معاء؛ مُزْدَوَج است بین هواى نفس و لذت شهوت، بین هواى نفس و غضب، بین غضب و هواى نفس، این هم سه تا؛ این شش تا مزدوج است از هر سه- هواى نفس و غضب و شهوت مزدوج شد و از راه اینها اکل کرد، این هفت تا؛ هفت معاء دارد. مؤمن بیش از یک معاء ندارد، و آن معائش از راه قانون است. اسلام هر چه فرموده است همان یک راه است. این جور نیست که به غضب خودش، به شهوت- همه اینها به دست مؤمن ایمان آوردند؛ همه قوا تابع قوّه عقل شدند که عقل هم تابع شرع است. براى یک همچو حکومتى که حکومت عقل است، حکومت عدل است، حکومت ایمان است، حکومت الهى است، در رفتنش عزا لازم است و در برقرارىاش- براى همان چند سال حکومت حضرت امیر- مسلمین باید جشن بگیرند.
صحیفه امام، ج2، ص: 361
در این مسائلْ امورى که مکروه است براى ما، امورى که سخت است شنیدنش، امورى که سخت است پایدارى درباره او، این شک ندارد که هست لکن وظیفه اش است. یک مسأله این است که یک جمعیتى- فرض کن- ... براى دنیا دارد این کار را مى کند؛ اینها اگر ببینند که دنیایشان به زحمت است، آسایش ندارند، روز و شب کار مىکنند؟! خوب ما هم این طور است؟ این طور که نیست. براى اینکه اگر براى دنیا بود که نباید بروید توى آنجا خودتان را وقف کنید براى این زد و خوردهایى که به درد شما نمى خورد. این براى خداست. پس ما یک وظیفه شرعى داریم انجام مى دهیم؛ این وظیفه شرعى که انجام مى دهیم [اگر] نتوانستیم، ما به وظیفه مان عمل کردیم. حضرت امیر هم نتوانست معاویه را از بین ببرد ولى وظیفه اش را عمل کرد. ما وظیفه مان را عمل مى کنیم، اگر توانستیم که کار را انجام بدهیم، خوب هم وظیفه ... ما که از پیغمبر بالاتر نیستیم، ما که از امیر المؤمنین بالاتر نیستیم، ما که از سید الشهداء بالاتر نیستیم؛ آن وظیفه اش را عمل کرد، کشته هم شد؛ ما هم وظیفه مان را عمل مى کنیم. بنا بر این نباید ما از این مکروهاتى که پیش مى آید [سستى به خود راه دهیم]
و من متوقعم که همه آقایان به خدا اتکا بکنند، به خدا توجه بکنند که با توجه به خدا این کارها حل مىشود و حل شد. و وحدت خودشان را حفظ کنند، و مأیوس نباشند و مشغول کارهاى خودشان باشند
صحیفه امام، ج7، ص: 52