تا آزادیخواهان ما آن طور آزادى غربى را مى خواهند، همین است که هست. فریاد مى زنند که اختناق است، اختناق است، آزادى نیست! چه شده است که آزادى نیست؟ نمى گذارند این آخوندها، زنها و مردها را با هم توى دریا بروند بغلطند! این آخوندها نمى گذارند که این جوانهاى ما آزاد باشند بروند در مشروبخانه ها و در قمارخانه ها و در فحشا فرو بروند، آزادى نیست! اینها نمى گذارند که رادیو و تلویزیون ما، زنهاى لخت را نشان بدهد و آن وجه وقیح را، فضیح را، قبیح را، و بچه ها و جوانهاى ما را مشغول کند!
آزادى وارداتى و غربى، تخدیرکننده افکار جوانان
این یک آزادى وارداتى است که از غرب آمده است. «آزادى استعمارى» است. یعنى ممالک مستعمره را دیکته کردند به آنهایى که خائن به مملکت هستند به اینکه ترویج این آزادیها را بکنید. آزادند که هروئین بکشند، چه بکنند. آزادند که افیون بکشند، آزادند که به قمارخانه ها بروند، آزادند که به عشرتخانه ها بروند، آزادند که به سینماها بروند. نتیجه چه؟ نتیجه اینکه این جوانهایى که باید براى یک مملکت و براى سرنوشت یک مملکت فعالیت داشته باشند نسبت به سرنوشت مملکت بى تفاوت باشند.
تمام نظرشان به این است که کى شب بشود ما سینما برویم؛ و کى تابستان بشود ما دریا برویم! همه نظر این است. یک آدم افیونى نمى تواند فکر کند براى یک مملکت. یک آدمى که مغزش به موسیقى عادت کرد نمى تواند براى مملکت مفید باشد. و اینهایى که بازى خوردند از خارج، یا بازى نخورده عمّال خارج هستند، و ترویج موسیقى مى کنند، ترویج فحشا مى کنند، ترویج این کارهایى که جوانهاى ما را به تباهى مى کشد مى کنند، اینها نتیجه کارهایشان این است که یک مملکت را که قدرتش باید از جوان سرچشمه بگیرد، باید جوان، آن قدرت را داشته باشد تا اداره بکند، این قدرت را از جوان مى گیرند. این فکرِ اینکه چه مى گذرد به این مملکت، حکومتها چه مى کنند با این مملکت، محمد رضا چه به سر این مملکت آورد، این فکر از توى کلّه ها بیرون مى رود. تمام توجه، تمام این مغز، مغز موسیقى مى شود. به جاى مغز جدّى، مغز لَهْوى مى نشیند. باید یک آدمى باشد که به سرنوشت خودش فکر کند، این فکر را از او گرفته اند. این آزادى است که «آزادى استعمارى» باید به آن بگوییم. غیر آزادى است که در ملت باید باشد. آزادى است که از خارج وارد شده است و ماها را این طور کرده است؛ جوانهاى ما را این طور کرده است. جوانها آنهایى که عادت بکنند، چند روز عادت بکنند به این کارها، به این عشرتها، به این چیزهایى که در سینماها مى کردند و نمایش مى دادند، این دیگر در فکر اینکه نفت ما را کى مى برد و آهن ما را کى مى برد و گاز ما را کى مى برد، این به این فکرها دیگر نیست. چه کار دارم، بگذار عیش و عشرتم را بکنم! مگر بیکارم که بروم وقتم را صرف کنم براى این چیزها. این طور ما را بار آوردند. تا جوانها را این نویسندگان بى انصاف ما نجات ندهند و آزادى سالم را ترویج نکنند و آزادى فاسد را جلویش را با قلم و قدم نگیرند، امید اینکه یک مملکت آزاد مستقل داشته باشیم را به گور باید ببریم.
صحیفه امام، ج9، ص: 464